معنی چشم پوشی کردن

لغت نامه دهخدا

چشم پوشی

چشم پوشی. [چ َ / چ ِ] (حامص مرکب) ترجمه ٔ اغماض. (آنندراج). اغماض. (ناظم الاطباء). عفو. گذشت. بخشش. رجوع به چشم پوش و چشم پوشیدن شود.


سیاه پوشی کردن

سیاه پوشی کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) سیاه پوشیدن:
تا جهان داشت تیزهوشی کرد
بی مصیبت سیاه پوشی کرد.
نظامی.


پوشی

پوشی. (اِ) جامه ای که از آن عمامه و شال کمر میکرده اند:
قاری، مصنفات تو بر پوشی و برک
هر جا رفوگران هنرور نوشته اند.
نظام قاری (دیوان البسه).
دارم بسی ز ریشه ٔ پوشی خیالها
یابم ز عقد طره ٔ دستار حالها.
نظام قاری (دیوان البسه).
این سرکشی که در سر پوشی مصری است
کی دست کوتهم بمیانش کمر شود.
نظام قاری (دیوان البسه).
نشان پوشی و نقش علم نخواهد ماند
نماند بندقی و ریشه هم نخواهد ماند.
نظام قاری (دیوان البسه).
میان شدّه و معجر خصومتی افتاد
چنانکه پوشی و دستار را مقالات است.
نظام قاری (دیوان البسه).
تا چند کنی پوش ز پوشی کسان
از جامه ٔ عاریت نشاید برخورد.
نظام قاری (دیوان البسه).
بخشد کهن آنکش نوپوشی ثمین باشد
یک نکته از این دفتر گفتیم و همین باشد.
نظام قاری (دیوان البسه).
بس که بر کوه و کمر سر زده پوشی میان
هیچ واقف نشد از معنی پشمین شلوار.
نظام قاری (دیوان البسه).


چشم کردن

چشم کردن. [چ َ / چ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) کنایه از چشم زخم رسانیدن باشد. (برهان) (آنندراج). چشم زخم رسانیدن. (ناظم الاطباء). چشم زخم زدن. (فرهنگ نظام). کسی یا چیزی را با چشم آسیب رسانیدن:
که چشم کرد دل داغدار را صائب
که دود تلخی ازین لاله زار میخیزد.
صائب (از آنندراج).
او مایل شکار و من آشفته کز حسد
آهومباد چشم کند آن نگاه را.
میرنجات (از آنندراج).
رجوع به چشم و چشم کردگی وچشم کرده شود.
- بچشم کردن، کنایه است از در نظر گرفتن و منظور نظر قرار دادن:
بچشم کرده ام ابروی ماه سیمائی
خیال سبز خطش نقش بسته ام جائی.
حافظ.
- بچشم کردن کسی یا چیزی را، اشاره است به آسیب رسانیدن آن کس یا آن چیز را بوسیله ٔ چشم زخم و چشم بد:
تا ترا کبر تیزخشم نکرد
تاترا چشم تو بچشم نکرد.
سنائی.

فارسی به انگلیسی

چشم‌ پوشی‌ کردن‌

Blink, Excuse, Condone, Disregard, Forbear, Overlook

حل جدول

چشم پوشی کردن

نادیده گرفتن


چشم پوشی

اغماض

فارسی به عربی

فرهنگ معین

چشم پوشی

(~.) (حامص.) نادیده گرفتن، بخشیدن.

فرهنگ عمید

چشم پوشی

نادیده گرفتن جرم و گناه کسی، عفو، اغماض،


پوشی

پارچه‌ای که از آن شال سر و کمر می‌ساخته‌اند: تا چند کنی پوش ز پوشی کسان / از جامهٴ عاریت نشاید برخورد (نظام قاری: لغت‌نامه: پوشی)،

فرهنگ فارسی هوشیار

چشم پوشی

نادیده گرفتن گناه کسی را اغماض.

واژه پیشنهادی

چشم پوشی

نظر از کاری گسستن


کنایه از چشم پوشی کردن

چشم امید افکندن از کسی یا چیزی

موی از دیده برکندن

معادل ابجد

چشم پوشی کردن

935

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری